فاطمه شهیده س
مظلومیت حضرت فاطمه زهرا س

 

پیروی از منطق
حديثى از رسولاكرم (ص ) ماءثور است كه ضمنا مشتمل بر داستانى است و عملا در آن داستان فرق بينپيروى از منطق و پيروى از احساسات ديده مى شود.
مردى از اعراب به خدمت رسول اكرم (ص ) آمد و از او نصيحتى خواست ، رسول اكرم (ص ) در جواب او يك جمله كوتاه فرمود وآن اين كه : (لاتغضب)يعنى : خشم نگير.
آنمرد هم به همين مقدار قناعت كرد و به قبله خود برگشت . تصادفا وقتى رسيد كه حادثهاى بين قبيله او و يك قبيله ديگر رخ داده بود. هر دو طرف صف آرايى كرده و آمادهحمله به يكديگر بودند آن مرد از روى خوى و عادت قديم و تعصب قومى شد و براى حمايتاز قوم خود سلاح بست و در صف قوم خود ايستاد. در همين حال گفتار پيامبر اكرم (ص ) به يادش ‍ آمد كه نبايد خشم و غضب را در خود راه بدهد. خشم خود را فرو خورد، بهانديشه فرو رفت ، تكانى خورد، منطقش بيدار شد، با خود فكر كرد چرا بى جهت بايد دودسته از افراد بشر به روى يكديگر شمشير بكشند.
خود را به صف دشمن نزديك كرد،حاضر شد آنچه آنها به عنوان ديه و غرامت مى خواهند از مال خود بدهد، آنها نيز كهچنين فتوت و مردانگى از او ديدند از ادعاى خود چشم پوشيدند. غائله ختم شد، و آتشىكه از غليان احساسات افروخته شده بود با آب عقل و منطق خاموش گشت .
 
همدردی با مردم
در زمان امام صادق (ع ) سالى در مدينه قحطى پيش آمد و اوضاع خيلى سخت شد. مى دانيد در وقتى كه چنيناوضاعى پيش مى آيد مردم نگران مى شوند و شروع مى كنند به آذوقه خريدن و ذخيره كردنو احتياطا دو برابر ذخيره مى كنند. امام صادق (ع ) از پيشكار خودش پرسيدند كه آياما ذخيره در خانه داريم يا نه ؟
گفت : بله ما به اندازه يك سال ذخيره داريم .
پيشكار شايد پيش خودش خيال مى كرد كه آقا مى خواهد دستور بدهد چون سال سختىاست برو مقدارى ديگر هم ذخيره كن . بر خلاف انتظار او آقا دستور دادند هر چه گندمداريم همه را ببر بازار بفروش .
گفت : مگر شما خبر نداريد اگر بفروشم دو مرتبهنمى توانيم بخريم . فرمود: توده مردم چكار مى كنند؟
عرض كرد: روزانه نان خودشانرا از بازار مى خرند و در بازار جو و گندم را مخلوط مى كنند و از آن و يا جو بهتنهايى نان درست مى كنند. حضرت فرمود: گندمها را مى فروشيد و از فردا براى ما ازبازار نان مى خرى ! براى اينكه در شرايطى هستيم كه مردم ديگر ندارند و ما نمىتوانيم كارى كنيم كه مردم ديگر مثل ما نان گندم بخورند زيرا شرايطش فراهم نيست ولىبراى ما مقدور است كه خودمان را در سطح آنها وارد كنيم و لااقل با آنها همدرد باشيمتا همسايه ما بگويد، اگر من نان جو مى خورم امام صادق (ع ) هم كه امكانات ماديشاجازه مى دهد نان گندم بخورد، نان جو مى خورد، حال چرا چنين زندگى انتخاب مى كنيم ؟به خاطر همدردى با ديگران .
 
پیشگویی منجم
در نهج البلاغهآمده است كه امام على (ع ) وقتى تصميم گرفتند به جنگ خوراج بروند، اشعث بن قيس كهآن وقت از اصحاب بود، با عجله و شتابان جلو آمد و گفت : يا اميرالمؤ منين ، صبركنيد، عجله نكنيد، براى آنكه يكى از خويشاوندان من مطلبى دارد و مى خواهد به عرضشما برساند.
حضرت فرمودند بيايد.
آمد عرض كرد: يا اميرالمؤ منين . من منجمهستم و متخصص سعد و نحس ايام . در حسابهاى خودم به اينجا رسيدم كه شما اگر الآنحركت كنيد و به جنگ برويد قطعا شكست خواهيد خورد و با اكثريت اصحابتان كشته خواهيدشد.
حضرت در جواب فرمودند: هر كس كه گفته تو را تصديق كند. پيغمبر را تكذيب كردهاست . اين حرفها چيست كه شما مى گوييد؟...سپس به اصحاب فرمودند: بگوييد به نام خدا،به خدا اعتماد و توكل كنيد، حركت كنيد، عليرغم نظر منجم الان حركت كنيد وبرويد.
رفتند و بعد معلوم شد كه در هيچ جنگى به اندازه اين جنگ ، على (ع ) فاتح نشده است .
 
 
 
بهمنيار و بوعلى  
بوعلى در حواس و در فكر انسان فوق العاده اى بوده و شعاع چشمش از ديگران بيشتر و شنوايى گوشش تيز تيز بود. به طورى كه مردم درباره او افسانه ها ساخته اند.
مثلا مى گويند هنگامى كه در اصفهان بود، صداى چكش مسگرهاى كاشان را مى شنيد.
شاگردش بهمنيار به او گفت : شما از افرادى هستيد كه اگر ادعاى پيغمبرى بكنيد، مردم مى پذيرند و واقعا از خلوص نيت ايمان مى آورند.
بوعلى گفت : اين حرفها چيست ؟ تو نمى فهمى ؟
بهمنيار گفت : نه . مطلب حتما از همين قرار است . بوعلى خواست عملا به او نشان بدهد كه مطلب چنين نيست . در يك زمستان كه با يكديگر در مسافرت بودند و برف زيادى هم آمده بود، مقارن طلوع صبح كه مؤ ذن مى گفت ، بوعلى بيدار بود و بهمنيار را صدا كرد.
بهمينيار گفت : بله .
بوعلى گفت : برخيز.
بهمنيار گفت : چه كار داريد؟
بوعلى گفت : خيلى تشنه ام . يك ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى كنم .
بهمنيار شروع كرد استدلال كردن كه استاد، خودتان طبيب هستيد. بهتر مى دانيد معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد مى شود و ايجاد مريضى مى كند.
بوعلى گفت : من طبيبم و شما شاگرد هستيد. من تشنه ام شما براى من آب بياوريد، چكار داريد.
باز شروع كرد به استدلال كردن و بهانه آوردن كه درست است كه شما استاد هستيد و لكن من خير شما را مى خواهم من اگر خير شما را رعايت كنم ، بهتر از اين است كه امر شما را اطاعت كنم . پس از آنكه بوعلى براى او اثبات كرد كه برخاستن براى او سخت است .
گفت : من تشنه نيستم . خواستم شما را امتحان كنم . آيا يادت هست به من مى گفتى : چرا ادعاى پيغمبرى نمى كنى ؟ اگر ادعاى پيغمبرى بكنى مردم مى پذيرند. شما كه شاگرد من هستى و چندين سال است پيش من درس ‍ خوانده اى ، مى گويم ، آب بياور، نمى آورى و دليل براى من مى آورى ، در حالى كه اين شخص مؤ ذن پس از گذشت چند صد سال از وفات پيغمبر اكرم (ص ) بستر گرم خودش را رها كرده و بالاى ماءذنه به آن بلندى رفته است تا آن كه نداى
(اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله )را به عالم برساند. او پيغمبر است ، نه من كه بوعلى سينا هستم.
 
 
 
 
سفيان ثورى و امام صادق
در زمان امام صادق(ع ) گروهى پيدا شدند كه سيرت رسول اكرم (ص ) را با اعراض از دنيا تفسير مى كردند ومعتقد بودند كه مسلمان هميشه و در هر زمانى بايد كوشش كند از نعمتهاى دنيا احترازكند، به اين مسلك و روش خود نام زهد مى دادند و خودشان در آن زمان به نام(متصوفه)خوانده مى شدند. (سفيان ثورى)هميكى از آنها است ، سفيان يكى از فقها اهل تسنن به شمار مى رود و در كتب فقهى ،اقوال و آراء او زياد نقل مى شود اين شخص معاصر با امام صادق بوده و در خدمت آنحضرت رفت و آمد و سئوال و جواب مى كرده است .
در كافى مى نويسد: روزى سفيان برآن حضرت وارد شد، ديد امام جامه سفيد، لطيف و زيبايى پوشيده است ، اعتراض كرد و گفت : يابن رسول الله سزاوار نيست كه خود را به دنيا آلوده سازى . امام به او فرمود: ممكن است اين گمان براى تو از وضع زندگى پيامبر (ص ) و صحابه پيدا شده باشد، آناوضاع در نظر تو مجسم شده و گمان كرده اى اين يك وظيفه است از طرف خداوند مثل سايروظايف و مسلمانان بايد تا قيامت آن را حفظ كنند و همانطور زندگى كنند. اما بدان كهاينطور نيست ، رسول خدا در زمانى و جايى زندگى مى كرد كه فقر و تنگدستى مستولى بود،عامه مردم از داشتن وسايل و لوازم اوليه زندگى محروم بودند، اگر در عصرى و زمانىوسايل و لوازم فراهم شد ديگر دليلى براى آن طرز زندگى نيست ، بلكه سزاوارترين مردمبراى استفاده از موهبتهاى الهى ، مسلمانان و صالحانند نه ديگران .
 
 
 
عاقبت انديشى قبل از انجام كار  
شخصى به خدمت رسولاكرم (ص ) آمد و عرض كرد يا رسول الله ، مرا موعظه و نصيحت بفرماييد.
حضرت به اوفرمود: اگر من بگويم تو به كار مى بندى ؟ شخص گفت : بلى ، يا رسول الله . حضرت بازتكرار كرد:
براستى اگر من بگويم تو آن را به كار مى بندى ؟ شخص گفت : بلى يارسول الله . باز تكرار كرد: براستى اگر من بگويم تو آن را به كار مى بندى ؟ شخصگفت : بلى يا رسول الله . باز يك دفعه ديگر هم حضرت فرمود: اين سه بار تكرار براىاين بود كه مى خواست كاملا آماده شود براى حرفى كه مى خواهد به او بگويد.
همينكه حضرت رسول (ص ) سه بار از او اقرار گرفت و آماده اش كرد. فرمودند(اذا هممت بامر فتدبرعاقبته)
يعنى هرگاه تصميمگرفتى كه كارى و عملى را انجام بدهى ، قبل از انجام دادن آن به آخرش و نتايج آنانديشه كن . يعنى عاقبت انديشى و حساب و كتاب دست به هر كارى نزنيد كه بعدا پشيمانىو ضرر در آن وجود داشته باشد.
 
 منبع: فاطمه شهیده س
 



تاریخ: چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط قناد

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 51
بازدید ماه : 1494
بازدید کل : 40558
تعداد مطالب : 326
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


دعای عظم البلا
دعای فرج  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ
ذکر کاشف الکرب  ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ
روزشمار فاطمیه سوره قرآن ذکر روزهای هفته پخش زنده حرم انقلاب اسلامی
.  .

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس




ابزار های عاشقانه برای وبلاگ

کد زیبا سازی لینک ها



کد کج شدن تصاوير